برام لالایی میخوانی مادر؟میخوام کودکی خندانِ رقصان باشم

ساخت وبلاگ
دامن سیاه شبو پهن میکنم، از تو دلش ستاره ها رو میچینم، میارمش پایین، میدم دستت، میزارم تو قلبت، براش لالایی میخونم، سرمو میزارم روش تا صدای تپیدنشو بشنوم، من مادرم، مادر ارمین، مادر یاس، مادر امیرسام، من دخترک کوچکی درونم دارم که روزی غرق شد و دیگر پیدایش نکردم، روزی عروسکهایم را درون جعبه ی مقوایی کردند و مجبورم کردند بزرگ شوم، من مادرشدم، مادر همسن هایم، مادر معشوقم، مادر دشمنم، مادر خودم...، اسیر شدم و یادم رفت روی پاهای مردی سرم را بزارم تا موهایم را ببافد، یادم رفت دستان مردی را مرهم کنم برای تنهاییهایم، که لبخند بزنم زمانی که عاشق شدم، که من میتوانم روزی ضعیف باشم،که همیشه قوی بودن خوب نیست، میتوانم عاشق شوم که عاقل بودن مداوم بیشتر خنگت میکند، میتونم موهامو خرگوشی ببافم و پیراهن صورتی رنگم را بپوشم و بلند آواز بخونم، کودکم ارام خوابش برده،یتیم شده،میترسد بیرون بیاید،میترسد بگرید،میترسد بخندد،میترسد به کسی بگوید :میشود اغوشت را برای ساعتی به من قرض دهی،میترسد بگوید چقدر دوستت دارد،چقدر کودکم ترسو شده،باید دستهایش را بگیرم،برایش شعر بخوانم که چقدر دوستش دارم،که او مرا دارد،که با او دوباره کودکانگی خواهم کرد،که برایش پاستیل خواهم خرید و ابنبات چوبی و تا صبح حرف خواهیم زد... چقدر دوستش دارم چقدر...❤️ کودن کودک...
ما را در سایت کودن کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4khosheparviiin8 بازدید : 266 تاريخ : دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت: 12:33